- نویسنده : بابایی
- بازدید : 71 مشاهده

هیچ کس جنگ را دوست ندارد. کسی دوست ندارد با برادرش دست به یقه شود. کسی دلش نمیخواهد همسایهاش را اسیر کنند. هیچ انسانی دوست ندارد حتی دشمنش بی چشم و پا و دست شود.
یقین دارم هیچ کس آن جنگ را دوست نداشت، رو در رو شدن دو ملت با اشتراکات و ریشههای عمیق، فاجعهای بود که شیاطین صدام حسین را استخدام کرده بودند تا عراق و ایران با هم از هم بپاشند،
ایرانیان آن روز به حکم حبالوطن، جان کف دست گذاشتند و نگذاشتند خواب شوم شیاطین تعبیر شود، گرچه زخمهایی عمیق بر تن و جان هر دو سرزمین فرود آوردند، ایران از آبادانی عقب ماند و عراق هنوز و همچنان آشفته و ویران است.
امروز، جنگ دیگری در جریان است، جنگ فقر که بیرحم است و پیامدهایش کم از جنگ اسلحه نیست، بلکه افزونتر و جانکاهتر و ویرانگرتر است، فقر است که فساد میزاید، فقر است که فرهنگ را میخورد، فقر است که ریشهها را سست میکند و درخت تناور انسانی از درون پوک میشود.
حالا در این خطه که به هزار و یک دلیل و بلکه گاه بی دلیل، با مصیبت فقر و فلاکت روبروست و خورد و کلانش به کولبری روی آوردهاند و همین کولبری خود بلایی تازه است که در جان مردم افتاده،
یکی از سربازان دیروز و سرداران امروز، با درایت و دلسوزی دریافته است که باید در خط مقدم این جبهه باشد تا التیامی بر تن و جان رنجور مردم بنشاند، کارهای او درخور احترام و ستایش است، گرچه متأسفانه ریشهای و مبنایی نیستند،
جای آن دارد که این مرد دلسوز از یاران و دوستان و دولتمندان و دستاندرکاران بخواهد همراه او شوند، کار و کارگاه و کارخانه ایجاد کنند، جای آن دارد که مسئولین کردار و رفتار او را ببینند و خود سمت او آیند، پیش از آنکه او خواسته باشد.
یکی مردِ جنگی به از صد هزار
این مرد یک مشت پوست و استخوان است، قویدل و کارگر و خدمتگزار است و به صد هزار فربهِ پشت میز نشین شعار دوست میارزد.
آسیابان گندم را آرد میکند، این آسیابانی نان به بینوایان میرساند، چه زیباست که سرداری را با نان به یاد بسپارند.
به قلم مجتبی مرادی
نظرات ارسال شده
باکس جستجو
هر موضوعی که میخواهید جستجو کنید را در این قسمت بنویسید